سخنان پيشگو همچون هشداري بود

مثل وحي آسماني

 

اسپارت ها سقوط خواهند کرد

 

تمام يونان سقوط خواهد کرد

 

و خشم ايرانيان آتن را خواهد سوزاند

 

آنچه از آتن باقي مي ماند تلي از سنگ
و چوب و پارچه ي سوخته و خاکستر خواهد بود

 

خاکستري که به دست باد محو خواهد شد

 

تنها تعداد کمي آتني جان به در بردند

اما سرنوشت جهان به تک تک اين بازمانده ها بستگي داشت

 

 

تنها تعداد کمي آتني جان به در بردند

 

فقط کشتي هاي بزرگ و نيرومند مي توانست
جانشان را نجات دهد

 

‌... کشتي هاي چوبي
و جزر و مد امواجي که پر از خون قهرمانان بود

 

... لئونيداس ، همسر من

 

... لئونيداس ، پادشاه شما

 

حالا لئونيداس و سيصد دلاور همراهش مردن

 

مردان و زنان آزاد يونان راضي به يک مرگ ساده ي
اسپارتي نيستن

 

علاقه ايي به جنگ هم ندارن اما جونشون رو
در اين راه فدا مي کنن

 

در راه قسمي که براي حفاظت از يونان خوردن

 

اين دشمن ماست که آزاديمون رو در برابر
آتش جنگ قرار داده

 

اين داريوش بزرگ بود که اومد تا کشورمون رو غصب کنه

ده سال پيش هم مجبور به دفاع شديم

حتي پيش از اينکه اين جنگ تلخ ، کودکان ما رو
مجبور به مرد شدن کنه

اين جنگ از ده سال پيش آغاز شده

مثل تمام جنگ ها به علتي آغاز شد

 

جنگ ماراتون

 

پادشاه ايراني ها داريوش بزرگ

 

از تفکر يونان آزاد به خشم اومده بود

 

به خيال خودش اومده بود تا
ما رو به راه راست هدايت کنه

 

سرزمين مارتون رو پر کرده بود از ارتشي بزرگ که
در برابر سربازان يونان سه به يک بودن

در نهايت يوناني هاي نااميد دست به کاري غير قابل باور زدن

حمله کردن

يوناني ها زماني حمله کردن که ايراني ها ي خسته و
درمونده بعد از يک ماه روي دريا موندن ، از کشتي هاشون پياده شدن

زماني که ايراني ها مشغول برپا کردن چادرهاي جنگي بودن ...

کسي که طراح اين استراتژي بزرگ بود

يک سرباز کمتر شناخته شده ي آتني بود

افرادش دميستوکليس صداش مي کردن

اون طعم حمله ي رعدآساي آتني رو به ايراني ها چشوند

 

اما حالا تمام اون افتخارات گذشته

هزاران نفر مردن ، صدها نفر ناپديد شدن

 

همگي فداي يک باور شدن ...
يونان آزاد ...

چيزي که با تجربه هاي آتن بهش ميگن دموکراسي

 

آيا اين باور ارزشش رو داشت؟
ارزش اين همه فداکاري؟

دميستوکليس گذاشت تا داريوش بزرگ
خودش تصميم بگيره

 

، براي پايان دادن به اين کشت و کشتار
در اين بين فرصتي پديدار شد

و دميستوکليس مي خواست از اين فرصت استفاده کنه

 

فرصتي که در هر قرن يک بار بدست مياد

فرصتي که مي تونست اون رو از يک سرباز ساده ...

به يک رهبر قدرتمند آتني تبديل کنه

 

لحظه ايي که دميستوکليس رو به يک افسانه تبديل کرد

 

حتي در اون لحظه ايي که غرق در افتخار بود ...

دميستوکليس در ته قلبش مي دونست که داره
اشتباه بزرگي مرتکب ميشه ...

 

در اون لحظه پسر داريوش ، خشيارشا اونجا بود

نگاهش ، نشان از سرنوشت شومي داشت که در انتظار او بود

دميستوکليس ميدونست که مي بايست اون پسر رو مي کشت

مي دونست اين اشتباه غرورانگيز براي هميشه در ذهنش باقي خواهد موند

 

در نهايت نام دميستوکليس در سرتاسر امپراتوري ايران پيچيد

و تبديل به انگيزه ي اصليه به آتش کشيدن قلب يونان شد

 

چرا که پادشاه بزرگ ايران در حال مرگ بود

بزرگترين فرماندهان و مشاورين او به بالينش فراخونده شدن

در اين ميان کسي مهمتر از فرمانده ي نيروي دريايي او نبود

آرتميس

درنده خويي او در پشت زيباييش پنهان شده بود

زيبايي او و وفاداريش به پادشاه در رقابت با هم بودن

 

آرتميس فرمانده ي محبوب داريوش بود

او در عرصه ي نبرد ، پيروزي هاي زيادي برايش به ارمغان آورده بود

در وجود اين زن ، ماهيت يک جنگجوي بي عيب و نقص رو مي ديد

چيزي که در وجود پسرش خشيارشا هيچوقت نبود

 

... فرزند عزيزم

 

... فرزند ... عزيزم

 

... پسرم اشتباه پدرت رو هرگز تکرار نکن

... يوناني ها رو به حال خودشون بگذار

 

... فقط خدا مي تونه اون ملت رو شکست بده

 

... فقط ... خدا مي تونه

 

خشيارشا هفت روز تمام عزاداري کرد
غم و اندوه او رو از پا انداخته بود

... در روز هشتم

... آرتميس براي کاستن از غم او

... سخنان پدر رو در گوشش زمزمه مي کرد

پدرت با سخنانش قصد داشت
... چيزي رو به ما بگه

... چالش بزرگ اينه که

... فقط خدا مي تونه يوناني هارو شکست بده

 

پس تو بايد تبديل به خدا - پادشاه بشي

 

آرتميس تمام کاهن ها و جادوگران و راحب ها رو
از گوشه و کنار امپراتوري فرا خوند

اونها انواع و اقسام معجون هاي قديمي سومري رو
... به شاه جوان خوروندن

... و او رو به يکي از صحرا ها فرستادن

... او با روح و رواني آشفته ، با تشنگي و درماندگي

به طور اتفاقي از غار کاهناني گوشه نشين سر درآورد

 

... خشيارشا با چشماني کم سو

... و روحي تهي ، به نبرد با ظلمتي پرداخت که

در قلب هر انساني وجود داره

 

... و در اعماق اين تاريکي

 

... او خودش رو به قدرتي شيطاني و اغواگر

... کاملا تسليم کرد

 

خشيارشايي که از اونجا بيرون اومد
شباهتي به هيچ انسان ديگه ايي نداشت

 

چشمانش مانند گويي آتشين مي درخشيد

 

اون برهنه ، بي نقص ، مسحور کننده و زيرک شده بود

 

خشيارشا مانند يک خدا متولد شده بود

 

... آرتميس به کسي اعتماد نداشت

... در پوشش تاريکي شب

 

تمام کاخ تحت کنترل متحدان خشيارشا دراومد

 

... همه ي کساني که بهشون اعتماد نداشت

 

... کساني که باهاش همکاري نکردن

 

... کساني که باهاش همفکر نبودن

گرفتار آتش خشم آرتميس شدن

 

و خدا - پادشاه در کنار مردمش قرار گرفت

آرتميس موجود دست ساخته ي
بي نقص خودش رو تماشا مي کرد

... به خاطر افتخار

... به خاطر انتقام

 

... به جنگ ميريم

 

... جنگ به يونان رسيد

... به همراه ارتشي هيولايي و قدرتمند

اين براي دميستوکليس ، قهرمان ماراتون

چيزي فراتر از يک جنگ معمولي بود

پايان بخشيدن به جنگي بود که او آغاز کرده بود

لطفا بس کنيد ، ما بايد از خشيارشا طلب بخشش کنيم

... اي ترسو

آتن شهر دلاورانه

... خفه بمير

 

... ساکت

 

... اينجا مرکز دموکراسيه ، نه دعواي خيابوني

 

يورش ايراني ها از هر دو سمت خواهد اومد
هم از شمال و هم از جنوب

شوراي شهر براي دوري از جنگ -
بايد با ايراني ها وارد مذاکره بشه
بله درسته ، بايد مذاکره کنيم -

مذاکره چيزي رو تغيير نميده

براي من يک مثال بزنين که مذاکره به نفع ملتي شده باشه

... دوستان من ، ما فقط در آينده مي تونيم

 

رنجي رو که در گذشته تحمل کرديم ، قضاوت کنيم

 

... حالا بسياري از شما که در جنگ ماراتون در کنار من بودين

... و همه کساني که در صحنه ي نبرد فداکاري کردن

مي دونيد که صلح واقعي چقدر شکننده ست

لطفا خودتون رو گول نزنيد

خشيارشا پسر داريوشه ، گرگ پشت درهاي ماست

... درست همين جا و همين الان

ما بايد تصميم بگيريم که براي حفظ يونان بجنگيم يا نه

... آکراگاس

 

... کورنت ، مگارا ، آتن

اسپارت ها به تنهايي نمي تونن
جلوي پيشروي ايراني ها رو بگيرن

ما بايد مثل يک ملت واحد کنار هم بايستيم

يا بايد به دست خودمون ، خودمون رو نابود کنيم

 

ما بايد تمام کشتي هامون رو براي دفاع از يونان اعزام کنيم

... دميستوکليس چيزي بيشتر از کشتي هاي لعنتي مي خواد

اون از کودکان ما هم انتظار داره به جنگ ملحق بشن

اما اسپارت ها چيکار مي کنن ؟ -
... ما تمام کشتي هايي که داريم رو -

به شمال خليج وابيه مي فرستيم

 

... من ميرم تا از اسپارت هاي شجاع

درخواست کمک کنم

 

هنوز خبري از فرستاده ايي که به اسپارت رفته نشده

شايد شاه لئونيداس با پيشنهاد هاي
سخاوتمندانه ي تو اغفال نشده باشه

شايد لازم باشه خودمون به اسپارت بريم و
با خاک يکسان شدنش رو ببينيم

... يادت باشه ... وقتي پادشاهي مثل من

 

بخواد کاري کنه ، حتما انجام ميده

اونها مجبورن در برابر قدرت من سر تعظيم فرود بيارن

شوراي آتن داره تلاش ميکنه تا يک ائتلاف به وجود بياره

البته ائتلافشون هم چيزي بيشتر از چند تا کشتي نيست

 

فکر کردن اين دريا جلوي عبور نيرو هاي
من رو مي گيره

 

چطور بايد به اين يوناني هاي بي خاصيت
حالي کنم که هرگز گستاخي شون رو فراموش نکردم ؟

 

.اسب ها استراحت کنن و بهشون آب بدين
.بهتره خودم تنها برم

اسپارت ها زياد ميونه ي خوبي با ما آتني ها ندارن

 

... اسپارتي ها -
... دميستوکليس -

 

اي مارمولک ...
چي تورو به اسپارت کشونده؟

اومدم لئونيداس رو ببينم تا بهش هشدار بدم که ايراني ها
در حال پيشروي هستن

... خوب دير اومدي
فرستاده ي ايراني ها همين الان اين اخبار رو به لئونيداس رسوند

يک پيشنهاد سمبوليک داشت ، خاک و آب

 

اسپارت ها حداقل اين چيزا رو خوب بلدن
خيلي هم خوب بلدن

... امروز براي اسپارتي ها زمان مهميه

زمان حفاظت از چيزايي که براش ارزش قائل هستن

الان وقتشه ، وقت اينکه از ته قلبشون
براي حراست از اسپارت مبارزه کنن

صحنه ي نبرد جاي سستي نيست

 

جاي پيروزيه

 

حالا کدومتون حاضرين در کنار پادشاهتون در صحنه ي نبرد بميرين؟

 

... دميستوکليس

 

اينهمه راه دراز رو طي کردي که بياي اينجا و
آموزش ديدن يک سرباز واقعي رو تماشا کني؟

ملکه گورگو ... به نظرتون نبايد بهشون زنده موندن
در کنار پادشاهشون رو آموزش بدين؟

... زمانه ديگه عوض شده

الان وقتشه که مردان برخيزن و
اختلافات رو کنار بذارن

اين حرفت به نظر تهديد مياد -
نه -

 

يه فرصته براي ملحق شدن به بقيه ي يونان آزاد
تا با هم در برابر متجاوزين بايستيم

بدون همراهي شما و لئونيداس ، احتمالش زياده که
تسليم خشيارشا بشن

 

ديگه فرصتي براي سازش نيست
فرستاده ي خشيارشا خيلي گستاخ بود

خبر نداشت که اينجور تهديد ها اينجا تاثيري نداره

نمي دونست اينجا محل تولد بزرگترين جنگجويان دنياست

مردماني که در برابر تک تک اونها خواهند ايستاد
و تا آخرين نفس خواهند جنگيد

فرستاده ي خشيارشا درک نکرد که اينجا
يک ايالت معمولي مثل بقيه ي ايالت هاي يونان نيست

 

... اينجا اسپارته

 

خوب پس براي فرستاده روشن شد که
اسپارت ها تسليم نميشن

کاملا روشن شد. همين الان لئونيداس مشغول صحبت
با پيشگو بر سر نقشه ي جنگ هست

تمام کارني هم در اين راه با ما خواهند بود

حتما پيشگو مي بينه که ما خواهيم جنگيد

... زمان مناسب که رسيد

 

من فرماندهي کشتي هاي ائتلاف يونان رو بدست خواهم گرفت

ميخوام که اسپارت هم به من ملحق بشه

اگه کشتي هاتون رو در اختيار من قرار بدين
بهتون قول مي دم که اون خشيارشا

آرزو کنه اي کاش هرگز
از تنگه ي يونان عبور نمي کرد

کشتي هاي اسپارت به شما ملحق نخواهند شد
ما علاقه ايي به ائتلاف با يونان نداريم

اين روياي شماست ، دميستوکليس ، نه ما

 

تمام نگراني من حراست از اسپارته

 

محافظين من شما رو تا بيرون همراهي مي کنن

 

خيلي مسخره ست که آزادي اينجا
در خودخواهي هاي شما منزوي شده

شرط آزادي در خرد و عقله

عقله که امکان بهترين انتخاب رو بهتون ميده

 

... بانوي من

 

اسپارت به ما ملحق خواهد شد؟

 

ظاهرا ايراني ها پيشنهادي به اسپارتي ها دادن که
نتونستن رد کنن

پيشنهاد چي بود؟

 

يک مرگ با عزت

 

شنيدم در بين ملوان ها از همه شجاع تري

 

منم شنيدم تو جنده ايي از درياهاي شرقي هستي

 

زياد باهوش نيستي

 

فرمانده ي شما يک يونانيه ، درست مثل من

شما مردان ايراني از يک زن يوناني دستور ميگيرين

... درسته داداش من ، من يوناني متولد شدم

... و خون يوناني در رگ هام جريان داره

 

... اما قلبم

 

ايرانيه

 

... در عرض چند ساعت

ترتيب ناوگان يونان داده ميشه

اما رييسشون چي ؟ ترسي که از اسپارتي ها وجود داره چي؟

چيزي براي ترسيدن وجود نداره

 

... فقط شاه لئونيداس و سيصد نفر از همراهانش

.براي جنگ دارن ميان

 

... ببينيد

 

شما ... ؟

 

قبول نداري ... ؟

 

خيلي هاتون هلاک مي شين

 

اعتماد به نفس شما خيلي منو تحت تاثير قرار داد

براي ملوان ساده ي يک کشتي خيلي مهمه که
... وقتي من ازش سوال ميکنم

چشمانش رو کنترل کنه

بي نظمي و بي انضباطي توش موج ميزنه

 

دستان يک مرد هرگز دروغ نمي گن

دست ها مي تونن تمام عيب و نقص هاي شخصيتش رو
آشکار کنن

مي بيني ... ؟ دست هاي تو براي کار کردن روي کشتي
به اندازه ي کافي ضخيم نيستن

تمام سربازان رو زير شلاق خودم مي شناسم
... شما واسم توضيح بده

من چطور نمي شناسمت ؟

 

منو مي بخشيد فرمانده

 

اجازه بديد اينطور خودم رو معرفي کنم

 

جاسوس رو بگيريد

 

اي ترسو

 

طوفان در راهه

 

چيزي جز هواي مسخره ي يوناني نيست

 

دميستوکليس -
بيا تو -

 

کاليستو -
حرفي که اينجا مي زنيم جاي ديگه تکرار نمي کنيم -

 

هيچ کجا

 

پسر من هنوز بلد نيست چطوري کنار سربازان کهنه کار
بشينه

اونوقت تو مي خواي بهش اعتماد کني

عاليه

 

بگو ببينم چه خبره -
يک زن يوناني کشتي هاي خشيارشا رو -
به سمت جنوب فرماندهي مي کنه

آرتميس ، مي شناسمش

آرتميس تاجر مرگ در تمام درياهاست

اون تشنه ي انتقامه

کل خانواده ش توسط يوناني ها به قتل رسيدن

 

همه ي اون داستان ها رو شنيدم

 

قصه ها مي گن به خانواده ش تجاوز کردن و بعد کشتنشون -

 

وقتي که اون ايستاده بود و تماشا مي کرد

 

... بعد از اينکه براي سال ها در يک کشتي حمل برده ي يوناني اسير بود

 

از کشتي بيرون انداختنش تا بميره

 

اينجا بود که يک ايراني اون رو نيمه جون پيداش کرد

 

... آرتميس همون روز قسم خورد که زماني به يونان برگرده

 

که اون رو در حال سوختن تماشا کنه

 

... اون توسط بهترين جنگجو هاي امپراتوري ايران

آموزش داده شد

 

مهارتش در مبارزه با شمشير همتا نداره

 

داريوش بزرگ خيلي تحت تاثير وفاداري اون قرار گرفت

و خيلي زود به سمت فرماندهي منسوب شد

 

اون روحش رو از خشم و نفرت پر کرده

 

بعضي ها مي گن منم روحم رو از يونان پر کردم

 

نظر تو چيه ؟

فکر مي کنم تو آينده ي اين کشور هستي

 

من آماده ام که بجنگم

 

ازش خوشم مياد

ما به همه ي مردانمون نياز داريم -
ولي اون هنوز يک بچه ست -

از من خيلي جوون تر هم از کشورمون دفاع کردن ، پدر -
کافيه -

 

تو فقط يک روياپردازي ، بيشتر از اين لازم نيست حرف بزني

 

دميستوکليس ، برنامه ي دفاعيت رو شنيدم

نيروهاي من به سرعت آماده مي شن

هرچي که نياز دارين رو تهيه کنين

 

از اين بابت اطمينان کامل داشته باشين

 

اخبار بدي هم داريم ، لئونيداس به سمت شمال تنگه پيشروي کرده

 

اخبار بد چرا؟
اسپارت ها روي تنگه هستن

... اگر کل ارتش باهاش همراهي کنه

.پيروزي ما تضمين شده ست

، با تمام فراخواني که دادن و تمام نيرو هاي کارني
لئونيداس فقط با سيصد نفر رفته به جنگ

... پس بين آتن و نابودي کامل

 

لئونيداس و سيصد نفر اسپارتي مقاومت مي کنن

 

اين تعداد داوطلبانه اومدن

 

خوبه ، بايد از نظر استراتژي بهشون آموزش هاي لازم رو داد

 

بايد به غذا و تدارکات رسيد

 

بايد هوشيار باشيم

چيز ديگه ايي هست؟ -
بد نيست اون هايي که شنا کردن بلد نيستن هم ياد بگيرن -

 

عجب بد شانسي ايي

 

پدرت خبر داره اينجايي ؟

خير قربان

سپر و شمشير رو از کجا آوردي ؟ -
مال پدربزرگمه -

مادرم امروز صبح اينارو بهم داد

 

برات دعا هم کرد ؟
بله قربان.

 

شمشير تيزيه

 

پدرت فردا با سورپرايز بزرگي روبرو مي شه

من خودم انتخاب کردم که اينجا باشم

 

تو مياي به کشتي من ، اونجا خواهي جنگيد

بله قربان

 

ما فقط پنجاه تا کشتي داريم

ارتش ايران هزاران کشتي تهيه کرده

کشتي هاشون به نظر گرون قيمت مياد

هيچ چيز با کشتي هاي غول پيکر ناوگان ايران
برابري نمي کنه

در عوض مزيت کشتي هاي ما سرعت زياد
و قدرت مانور بالاست

کشتي ها بيشتر از ظرفيتشون سرباز حمل مي کنن.
بايد آذوقه و تدارکات رو متعادل کنيم.

 

گزارش رسيده تعدادي از کشتي هاي کوچک ايراني
براي فرار از طوفان به کناره هاي ساحل رفتن

 

با شکستن کشتي ها ، مي تونيم غرقشون کنيم

 

- پيروزي يونان نزديکه.
- خدا فرصتي در اختيارمون گذاشته تا ...

تا ضربه ي کاري رو بهشون بزنيم و روحيه ي يوناني رو
نشونشون بديم

 

حواستون رو جمع کنيد.
بايد روي نقشه ي نبرد تمرکز کنيم.

صبح زود ميريم به دريا تا ناوگان اصلي ايراني ها رو ببينيم

در آب هاي آزاد بهشون حمله مي کنيم تا
محدوديتي در نوع نبرد نداشته باشيم

حمله ي مستقيم به هزاران کشتي

بدون نيروي کافي خودکشيه

 

نقشه ايي دارم

 

به ناوگان خجالت آورشون نگاه کنيد

 

کشتي هاشون تهديدي محسوب نمي شه

به فرمانده ي دوم نياز دارم

و کسي که بتونه تواناييش رو ثابت کنه جانشين من خواهد بود

 

ژنرال بندري پيشنهاد کرده نخستين حمله رو فرماندهي کنه

 

- فرمانده ؟
- بهت اجازه ميدم اولين حمله رو رهبري کني.

چه تضميني ميدي که برام يه پيروزي کوچيک بدست بياري ؟

روي زندگيم قسم مي خورم -
خوبه -

 

شرايط حمله رو بفرماييد ؟ -
.يوناني ها رو تحقير کنيد و کشتي هاي احمقانه شون رو خرد کنيد -

 

تا آخرين نفر خواهند مرد

 

برادران من ، قلب هاتون رو استوار کنيد

 

و به قدرت روحتون تکيه کنيد

 

همگي شما امروز امتحان خواهيد شد

 

الان در وسط ميدان نبرد هستيد

و دليلي براي جنگيدن داريد

 

شما همه ي آن چه رو که داريد تسليم نخواهيد کرد

 

فقط کافيه به مردي که در کنار شما مي جنگه نگاه کنيد

 

اين نبرد شرافته

اين برادري و هم پيمانيه

 

يک گروه شکست ناپذير با همدلي قويتر مي شن

 

هيچ گاه تا اين اندازه با هم خونانتون همدل نبوديد

 

اينجا کسي برتر از ديگري نيست

امروز طوري مي جنگيد که دشمن رو به زانو دربياريد

 

شما امروز با قدرت خواهيد جنگيد

 

شما براي برادرانتون خواهيد جنگيد

براي خانواده هاتون خواهيد جنگيد

 

همه ي شما براي يونان مي جنگيد

 

وقتي جنگ آغاز شد از يک چيز مطمئن باشيد

اون چيه ؟

در روز نخست نبرد کشته نشي

 

اين شامل حال همه تون مي شه

 

کشتي هاي ايراني از روبرو قوي هستن

اما در وسط ضعيف هستن ، ما به اون نقطه حمله مي کنيم

 

حالا

 

محاصره شون کنيد

 

برگرديد عقب ، حالا

 

برو سمتشون

 

تاکتيک دشمن خلاقانه ست.

حلقه ي دفاعي از روبرو ضربه پذير بود

- ما شکست خورديم
- نه شما شکست خوردين

 

عقب بکشين.
بذارين امروز رو خوش باشن.

ديگه از شکست هاي تو خسته شدم ، بندري.

 

نمي ذارم اين زخم سرعتم رو کم کنه.

 

قبولت دارم ، چطوري ؟

شمشيرم داره تيز مي شه و براي صبح آماده ست.

عاليه ، فردا در کنار پدرت خواهي جنگيد

 

- براي دسته ي کشاورز ها بد نبود
- و شاعران و مجسمه سازان

کي باورش مي شه گروهي افراد آموزش نديده ، انقدر خوب باشن

بر ترسشون غلبه کردن

 

براي جنگ فردا به استحکام بيشتري نياز داريم

فکر مي کني تا کي مي تونيم مقاومت کنيم ؟

 

اگر نقشه هام کار کنه ...

 

به اندازه ي کافي هست که اسپارت ها به
بقيه ي يوناني ها ملحق بشن

 

کي مي خواد همراه من شراب بخوره ؟

 

- گزارش
- ما هنوز فرصت داريم که شکست رو جبران کنيم

اما شما بايد درک کنيد

شرايط خيلي مشکل بود

موندن روي دريا و نبرد ...

 

گزارش ؟

 

75 کشتي از دست داديم ، 30 کشتي هم به تعمير نياز دارن.

20 کشتي در عرض چند هفته در يک بندر امن قابل تعمير هستن

 

فرمانده ي نيروهاي يونان نامش دميستوکليسه.

درسته ، اون يک ژنرال آتني هست.

 

شايعه است تيري که پادشاه داريوش رو از پا درآورد توسط او پرتاب شد

 

اين دميستوکليس توانايي هاش رو در ميدان نبرد نشون داد

 

يه چيزي هست که به همه تون بايد گوشزد کنم

 

آقايون حتما بايد خودم فرماندهي عاقلانه رو نشونتون بدم ؟

 

اين براي بدست آوردن پيروزي خيلي زياده ؟

نااميدي شما تضمين شکست ديروزتون بود

 

نااميدي من ؟

 

نااميدي من برابر با شکستم نيست

- تعدادي کشتي نابود شده و تعدادي برده ي مرده براي من
اهميتي نداره ، نه.

نااميدي من ...

 

در اين مردانه ...

 

در بين ده هزار سرباز ...

من تک و تنها هستم

 

مشتاق کسي هستم که عرضه داشته باشه کنارم بايسته.

بتونم بهش اعتماد کنم

 

تو بهم بگو ژنرال کاشاني ، تو اون آدم هستي ؟

 

شما طعم پيروزي رو در انتهاي روز خواهيد چشيد

 

پيروزي رو براتون قطعي مي کنم

اميدوارم

 

پيشروي کنيد

 

حالا

 

همه جا رو زير نظر داشته باشيد

 

- يوناني ها عقب نشيني کردن
- اون راه درستي انتخاب کرده

ژنرال کاشاني تاکتيک رو خوب مي شناسه

 

اما صحبت از دميستوکليسه

 

صخره ها

 

توقف کنيد

 

پناه بگيريد

 

- تو اينجا چه غلطي مي کني ؟
- وظيفه ي يک مرد دفاع از ...

خانواده و کشورشه.

- چه کسي اينو گفته ؟
- پدرم

 

ديديد که نااميدي من چطور تعبير شد ؟ اونهم به چه بزرگي و شکوهي ؟

 

چرا بدست آوردن پيروزي انقدر چيز زياديه ؟

- چطور مي تونم جبران ...
- ساکت

 

بايد پيغامي رو برام ببري.

 

حالا ازمون مي ترسن.
حالا از يوناني ها مي ترسن.

درست مي گه.

 

از مردان مبارز يوناني مي ترسن.
از شمشيرهاشون و سپرهاشون.

 

ترس از عشق اين مردان به مادر ميهن

اما بيشترشون ...

از آزادي مي ترسن

 

از دست اين پسر عصباني نباش.

- تحت فرماندهي خودم به اينجا آوردمش
- عصبانيتم رو براي دشمنانم نگه داشتم

 

دميستوکليس

 

کشتي آرتميس در آب هاي بي طرف لنگر انداخته

- علاقمنده با دميستوکليس ديداري داشته باشه.
- چطور تضمين مي کنيد که با امنيت برگرده ؟

خوب پسر

تنها افتخار براي اون تماشاي شکست شماست

و خرد شدن کشتي هاي شما در قعر درياي اژه است

اون قادره آخرين ميخ کشتي شما رو

با شمشيرش بکوبه

زماني که دريا به قبرستان نژاد شما تبديل خواهد شد

 

چرا اينو از اول نگفتي ؟

 

به کشتي محقر من خوش اومديد

از پذيرايي شما مفتخريم

 

کشتي شما و همچنين خود شما بسيار تحسين برانگيزه

 

چقدر مهربون ...

 

همراه من بيا دميستوکليس ، بايد گفتگو کنيم.

 

آيا اعتقاد داري که يوناني ها از نژاد خدايان هستن ؟

يه چيزايي شنيدم

خودت چي ؟ خدايي از نسل جديد هستي ؟
مردان من که اينطور ميگن با شکستي که در دو روز گذشته خوردن

 

من که مي گم قدرتي آسماني در وجودت نهفته ست.

 

حالا اوني که زيادي مهربونه کيه ؟

 

مردان من خيلي سعي دارن بگن تو بودي که در ماراتون
داريوش بزرگ رو خاک کردي

 

قهرمانان زيادي اون روز اين کار رو کردن

موضوع مال ده سال پيشه

حقايق نبرد ها اغلب فراموش مي شه

اين چيزيه که بايد به يادت مونده باشه

 

من هر کاري که لازم باشه براي شکست يونان
انجام خواهم داد

...

 

به ازاي هر يوناني که کشته بشه
شما مجبوريد هزار ايراني رو بکشيد

 

به ازاي هر کشتي که غرق کنم

شما مجبوريد صد کشتي غرق کنيد

 

...

شايد

نفرات من شما رو شکست خواهند داد و
من با شمشيرم کشتي هاي گرانبهاي شما رو و
همين طور آزادي يونان رو خواهم گرفت

 

ازم خواستي بيام اينجا براي مذاکره يا تسليم شدن

نه

اين شانس رو بهت پيشنهاد مي کنم که از بدبختي
اجتناب کني و به من ملحق شي

 

شايد به فرماندهي مثل تو نياز داشته باشم

 

به خطوط دفاعيتون نگاهي بنداز

 

لئونيداس و سيصد نفر از سربازانش

 

براي بزرگترين امپراتوري که تاريخ به خودش ديده
اين يک توهينه

 

من سرزنشت نمي کنم ، دميستوکليس

اگر واقعا خون خداي پوزيدون در رگهات باشه مبارزه خواهي کرد

 

ولي يونان رو سرزنش مي کنم

 

دولتمردان و سياست بازاني که ...

تو رو به اينجا فرستادن تا بميري

 

با اين حال هنوز هم مبارزه مي کنين

 

اين به نظر ... چطور مياد ؟

 

خانواده ايي که تو رو مجبور کردن

بياي و با اشتياق تمام بجنگي

 

در واقع من فرصتي براي خانواده نداشتم

تمام عمرم رو براي عشق حقيقيم صرف کردم

 

ناوگان دريايي يونان ... مقداري اشتياق

اون رو براي شما آماده و مهيا مي کنه

 

برام خيلي جالبه

 

جستجوي خانواده و عشق

تعهدي عميق تر از لذت

 

لذتي از جنس هوس تو

 

از جنس مرگ و دشنه و خشم

 

از جنس عضلات جذاب

 

از جنس لذت خالص

 

و اندوهي ژرف

امشب شام رو مهمون من باش تا صبح در کنارم
دوباره متولد بشي

 

و با شمشيرت قلب دشمنانمون رو هدف بگيري

 

براي آزادي مبارزه مي کني ؟

من آزادي رو بهت پيشنهاد مي کنم بدون عواقب و
مسئوليت هاي سنگين

 

به من ملحق شو

 

و تا آخرين نفس

در کنارم باش

 

به من ملحق شو

 

نه

 

تو هيچ خدايي نيستي ، فقط يه انساني

 

مراقب شمشيرت باش

 

امشب مجبور نيستي بميري ، محافظ ها

 

اين آشغال رو از کشتيم بندازين بيرون

 

خوب چي دستگيرت شد ؟

 

مي شه با آرتميس کنار اومد ؟

 

دفعه بعدي که باهاش روبرو بشيم ، جهنم رو برامون مياره

 

محافظين شخصيم رو بفرستين

 

- عقب بکشيد
- عقب نشيني

- عقب نشيني

دميستوکليس ، توي آب

 

کماندار ها ، با تير بزنيدشون

کماندار ها روي عرشه حالا

سريعتر

آتش

 

مبارزه کن پسر
مبارزه کن

 

مردي که اون بالاست رو هدف بگير

 

کشتي رو ترک کنيد

 

مرده گناهي نداره ، مسئوليتي به گردنش نيست

 

دميستوکليس اجساد افرادش رو تماشا مي کرد
که درياي اژه از خونشون سرخ شده بود

 

جايي که به دست خودشون قرباني شدن

 

به جرم اشتباهي که در ماراتون مرتکب شدن

 

چند نفر نجات مي يافتن اگر اون روز دميستوکليس
اون پسر رو کشته بود

 

حتي خودش هم از اين بابت مطمئن نبود

 

دوست من ، ما تا آخرين نفس جنگيديم

 

در کنار هم

 

به من گوش کن دميستوکليس

 

وقتي صبح فردا نيرو گرفتي ، بايد دوباره بجنگي

 

- ما شونه به شونه ي هم خواهيم جنگيد
- نه پسرم

 

تو بايد استوار بموني بخاطر هر دوي ما

 

چي گفت ؟

 

به موقعش بهت مي گم پسر

 

الان سکوت کن

 

خداوند همراه روح پدرت باشه

 

فکر مي کني چند بار ديگه همچين تراژدي ايي رو تکرار مي کنيم ؟

 

هر چقدر که لازم باشه

 

ما مردان جوان رو به خاطره ها سپرديم

 

فکر مي کني دارم لذت مي برم ؟

 

همين الان شاهد آخرين نفس دوستم بودم

 

هر زني که با تصميم من بيوه شده

 

هر کودکي که بدون پدر بزرگ خواهد شد

 

بخاطر تصميم من بوده.
اين مسئوليتش به عهده ي فرماندهي منه.

 

چقدر سکوت عميق بعد از ويراني آرامش بخشه

 

بذار ارتش من شاهد جنگجو هاي بزرگ اسپارت باشه

 

از روي اين اجساد رد بشيد

بذار ببينن تاوان به مبارزه طلبيدن خدا - پادشاه چيه

 

شاه لئونيداس و سيصد نفر سربازانش

بهترين يوناني هايي بودن که مي تونست پيشکش بشه

ديگه بازمانده ايي نيست که برخيزه و با ما رويارويي کنه

 

هيچ چيز جلودار توسعه ي امپراتوري من نيست

 

سرورم

شمشير اين شاه مرده رو بردار و به آتن ببر

بذار بدونن که بزودي سراغ اونها ميام

 

بذار بودنن ... آتن ، جواهر شهر هاي دنيا

 

از صفحه ي تاريخ محو خواهد شد

 

دميستوکليس

 

از ترموپيل خبر آوردم

به لئونيداس توسط يک راحب خيانت شد
اسپارت ها قصابي شدن

گذرگاه سقوط کرد

 

عجب فداکاري ايي کردن

 

حالا يونان شهيد داره

 

دئوکسز ، خبر سقوط گذرگاه رو

به همه ي شهر ها برسون ، به هر روستايي و هر شهروندي

اما همه شون مردن ، فايده ايي نداره

فداکاري اسپارت ها مي تونه يونان رو متحد کنه

 

همين حالا برو

 

تمام کشتي ها و افراد باقي مونده رو به جاي امني انتقال بدين

- تو چيکار مي کني ؟
- من خبر دئوکسز رو به آتن مي رسونم

 

به راحب گفته بودم مراقب گذرگاه باشه

 

اما اون کشورش رو فروخت

مي خواد پشتش رو با طلاهاي ايراني عوض کنه

 

اسمت چيه خيانت کار ؟

Ephialtes of Thrace

 

مي خوام تيغه ي شمشيرم رو با خون تو نجس کنم

 

حق داري هر کاري بکني

 

زيبايي در وجود من نيست

زيبايي در کاري که کردم هم نيست

 

بگو چي مي خواي

 

بهت التماس مي کنم

 

و به همه ي آتني ها

خدا - پادشاه شهر رو تا ته خواهد سوزاند

 

سکوت کنيد

لئونيداس و اسپارت ها فداکاري بزرگي کردن

شکست نخوردن

 

اين درواقع پيروزي بزرگي بود

 

نشانه اي بود براي اينکه

 

دوباره تمامي شهر ها کنار هم جمع بشن

و تمام يونان براي يک هدف با هم متحد بشن

 

عليه يک دشمن

 

و تو ، تو اين پيام رو براي خدا - پادشاهت مي بري

هر تعداد کشتي که برامون باقي مونده جمع مي کنيم

 

و اين ماجرا رو در خليج سالاميس تمومش مي کنيم

 

- اما اين کارتون مرگ و ويراني در پي خواهد داشت
- درسته

 

همين طور خواهد بود

 

دميستوکليس

 

اينجا اومدم تا با ملکه صحبت کنم

 

به شما آتني ها هشدار دادم ولي شما جدي نگرفتين

 

همدردي عميق من رو بپذيرين

 

ما اتفاقي رو که براي لئونيداس افتاد
نمي تونيم تغيير بديم

 

اما فداکاريش هرگز فراموش نخواهد شد

 

به من فداکاري رو ياد نده آتني ، مراقب حرف زدنت باش

 

من ازت ناوگان دريايي اسپارت رو درخواست کردم

 

هر مرد و هر کشتي ايي که بتونه کمک کنه

آيا من تاوان روياي تو رو براي متحد کردن يونان
به اندازه کافي پس ندادم ؟

 

بايد شمشير رو به دست کودکانم هم مي دادم ؟

اين راضيت مي کرد ؟

 

به اندازه ي کافي تاوان بلندپروازي هاي تو رو پس ندادم
دميستوکليس ؟

 

تاوانش يک شاه بود ، همسران ، پدران ، برادران و اسپارتي که ديگه وجود نداره.

 

اين متعلق به شماست

 

انتقامش رو بگير

 

سخنان پيشگو مانند هشدار بود
تمام يونان سقوط خواهد کرد

 

و خشم ايرانيان آتن را خواهد سوزاند

 

آنچه از آتن باقي مي ماند تلي از سنگ
و چوب و پارچه ي سوخته و خاکستر خواهد بود

 

خاکستري که به دست باد محو خواهد شد

 

تنها تعداد کمي آتني جان به در بردند

اما سرنوشت جهان به تک تک اين بازمانده ها بستگي داشت

 

تنها تعداد کمي آتني جان به در بردند

فقط کشتي هاي بزرگ و نيرومند ميتونست
جونشون رو نجات بده

 

کشتي هاي چوبي ...

 

و جزر و مد امواجي که پر از خون قهرمانان بود

 

يوناني ها بايد احمق باشن که در برابر ما مقاومت کنن

 

لئونيداس و اسپارت ها براي اراده ي خدايان چيزي نبودن

 

دميستوکليس بدتر بود

ترسوي بي اهميت ، اما حالا اين نيروي دريايي رقت انگيز
با ضربه ايي از بين رفت

ولي همين ترسوي بي اهميت در برابر من ايستادگي کرد

 

سلطانم ... خدمتگذاري فروتنانه ي من رو بپذير

براتون خبر آوردم
ناوگان يوناني ها بي دفاع شده

فقط بايد کارشون رو در خليج سالاميس يکسره کنيد

 

فرمانده شون کيه ؟

 

دميستوکليس آتني

دميستوکليس مرده

اون زنده س ، خودم ديدمش.

 

ارتش من رو آماده کنيد ، يک بار ديگه حمله مي کنيم

اونها کجا هستن ؟

 

قبلش بايد تعدادي نيرو بفرستيم تا مطمئن بشيم
که تله نيست

 

به خودت جرات مي دي که در مورد جنگ به من نصيحت کني ؟

 

من خدا - پادشاهم.
من کسي هستم که لئونيداس رو شکست داد

من کسي هستم که آتن رو ويران کرد

من پادشاهت هستم

کشتن لئونيداس و افرادش فقط اونها رو به شهيد تبديل کرد

 

اما زماني که به آتن دست پيدا کردي

 

تنها چيزي که در اين کشور ارزش داشت رو به آتش کشيدي

 

ما با تمام نيرو ها به يونان حمله مي کنيم

 

آرتميس کافيه

 

يادت نره چه کسي تاج پادشاهي رو روي سر احمقت گذاشت
... سلطانم

 

حالا روي اون تخت طلاييت بشين و

اين نبرد رو از جاي امني که برات فراهم مي کنم تماشا کن

 

ما الان در جايي دور ، در مکاني دور از ويرانه هاي
آتن هستيم

 

در کنار چهره ي هيولايي که بر کشور ما سايه انداخته

 

دعا مي کنم اسپارت ها به زودي برسن

 

و در اين صبح زود در کنار ما باشن

 

شايد احساس مي کنن به اندازه ي کافي تاوان دادن

خودت باعث شکست ما شدي

اشتباه تو بود ، دميستوکليس

بدون اسپارت ها ما تنها تعدادي کشاورز بوديم

ما بايد با ايراني ها مذاکره مي کرديم تا شانسي داشته باشيم

 

حق با شماست

 

درسته ، با تعداد کمي کشتي به جنگ رفتيم

 

ما فقط تعدادي کشاورز بوديم

 

ما بازرگان بوديم ، جوان بوديم

 

تبديل به مرداني شديم که قرباني شدن.

 

در عرصه ي نبرد

 

من بازي خطرناکي کردم و شکست خوردم

 

اگر شما بخواين به من و کشورتون پشت کنين

 

در موردتون قضاوت نمي کنم
آزادين که برين

 

شما هنوز مردان آزادي هستين

 

بسيار خوب

 

بذارين بازو هامون رو به کار بندازيم

و اون کشتي ها رو در درياي يونان به آب بندازيم

 

امروز اين فرصت متعلق به خود ماست

 

داستاني که براي هزاران سال بازگو خواهد شد

 

بذاريد آخرين مقاومت ما در تاريخ ثبت بشه

 

بذاريد بهشون نشون بديم که ما مرگ روي پا ها رو

به زندگي بر روي زانو ها ترجيح مي ديم

 

امروز فقط يک چيز رو بايد بدوني

اينکه امروز نبايد بميريم

نه

آخرين حرف پدرت

 

اون به من گفت تو حالا مي توني
کنار بقيه ي مردان از کشورت دفاع کني

 

خوب برادر من ، ديگه تاکتيک و ترفندي در کار نيست

 

اين آخرين نبرده که در کنار هم هستيم

تا جايي که يادم مياد هميشه آخرين نبرد بوده

 

براي من چيزي مهمتر از پايان دادن به اين ماجرا نيست

اون وسيله ايي که نياز دارم ؟ ...
زير عرشه ست

عاليه

 

مطمئني که مي خواي همه چيز رو خودت فرماندهي کني ؟ -
آره -

 

بدون فرماندهي آرتميس ناوگان دريايي ايران چيزي نيست

 

نمي تونيم بهش دست پيدا کنيم -
من بهش مي رسم -

 

امروز بايد کلکش رو بکنم

 

فضاي کافي براي عقب نشيني نداريم

 

مي دونم

 

امروز آخرين کشتي يوناني هم نابود خواهد شد

 

بهشون نشون مي ديم که بخششي در کار نيست
رحمي در کار نيست

امروز در کنار تپه هاي اجساد يوناني ها مي رقصيم

امروز وفاداريمون رو نشون مي ديم

 

امروز ، مي خوام احساس کنم دميستوکليس
به زير چکمه هاي من افتاده

 

مردان ، محکم بايستيد

 

حمله

 

افتخار رو لمس کنيد

 

من فقط به عنوان تماشاگر به اينجا نيومدم

 

حالا

روحشون رو مستقيم به جهنم بفرستيد

 

اعمال ما عواقب و پيامد هايي داره

آيا پيشنهادم رو مي پذيري ؟

پاسخ من همچنان نه است

 

جنگيدنت از هم خوابگيت خشن تره

 

تسليم شو يا مرگ رو ملاقات کن

با کي داري مي جنگي اگر با من نمي جنگي ؟

 

هيچ کس نمي تونه با مهارت هاي تو رقابت کنه

ترجيح مي دم بميرم تا مثل يک برده زندگي کنم

 

حتي اگر نصف زنجير به تو وصل باشه

 

مثل يک زمزمه آغاز شد ، مثل يک قول

 

نسيمي که گيسوان رو همچون دستاني عاشق
نوازش مي کرد

نسيمي که تبديل به تندباد شد

تندبادي که بارها و بارها پيام آزادي رو در سرتاسر يونان

حمل مي کرد

اين پيام که چطور لئونيداس با دلاوري
بهاي اين آزادي رو پرداخت

 

باد پيام فداکاري برادرانم رو به همراه آورده

نداي آزادي

 

نداي عدالت

 

نداي انتقام

 

شما در محاصره هستين. تمام يونان عليه شما متحد شدن

 

دلفي ، تبس ، المپيا ، آرکاديا و اسپارت

 

اگر امروز مرگ به سراغم اومده من آماده ام

مي تونم شمشيرم رو غلاف کنم

 

هنوز برات فرصت هست که فرار کني

 

البته انتخاب سختيه و مجبورم ميکنه شمشيرم رو به کار بندازم

الان تمام کشتي هاي شما تسليم من شدن

 

تسليم شدن ؟

 

ترجمه و زمان بندي از
پرهام خليلي